کلمۀ نفی که در نبودن کسی در جایی استعمال می شود مثلاً در این جا کیست؟ هیچ کس، کنایه از ناکس، فرومایه، برای مثال مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد / که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد (سعدی - ۱۶۹)
کلمۀ نفی که در نبودن کسی در جایی استعمال می شود مثلاً در این جا کیست؟ هیچ کس، کنایه از ناکس، فرومایه، برای مِثال مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد / که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد (سعدی - ۱۶۹)
مرکّب از: بی + کس، بی یار و یاور. (ناظم الاطباء) : ازین تخمه بی کس بسی یافتند که هرگز بکشتنش نشتافتند. فردوسی. ولیکن خواست تا شاهان بدانند که او بی کس هنر آرد پدیدار. فرخی. تو یار بیدلان و بی کسانی همیشه چارۀ بیچارگانی. (ویس و رامین)، فریاد ز بی کسی نه رایست آخر کس بی کسان خدایست. نظامی. مسکین من بی کسم که یک دم با کس نزنم دمی دراین غم. نظامی. یکی جفت تنها ترا بس بود که بسیارکس مرد بی کس بود. نظامی.
مُرَکَّب اَز: بی + کس، بی یار و یاور. (ناظم الاطباء) : ازین تخمه بی کس بسی یافتند که هرگز بکشتنش نشتافتند. فردوسی. ولیکن خواست تا شاهان بدانند که او بی کس هنر آرد پدیدار. فرخی. تو یار بیدلان و بی کسانی همیشه چارۀ بیچارگانی. (ویس و رامین)، فریاد ز بی کسی نه رایست آخر کس بی کسان خدایست. نظامی. مسکین من بی کسم که یک دم با کس نزنم دمی دراین غم. نظامی. یکی جفت تنها ترا بس بود که بسیارکس مرد بی کس بود. نظامی.